فن کلاب دابل اسی 2

ساخت وبلاگ
مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 290 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:37

فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 286 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:34

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 329 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:33

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 258 تاريخ : جمعه 21 فروردين 1394 ساعت: 4:28

چی بگم؟ نظر که نمیزارید.......بفرمایید ادامه... فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 328 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:25

مطلب مورد نظر رمزدارد .
لطفا رمزعبورمربوط به مطلب را وارد کرده،دکمه تایید را کلیک کنید .
برای گرفتن رمز ادرس وبتون رو بدید یا شماره ی موبایل...... نظرم فراموش نشه
فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 295 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:23

فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 406 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:19

فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 357 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:36

هیونگ:هیون صبر کن با تو ام هیون بی توجه به اونا سوار ماشین شد و رفت هیون به تانیا زنگ زد و گفت بیا به این ادرس نیم ساعت گذشت و تانیا رسید.اونجا روی یه پل خلوت بود تانیا از ماشین پیاده شد و به طرف هیون اومد:اوپا چی شده؟چرا خواستی این موقع منو ببینی؟ هیون بدون این که چیزی بگه تانیا رو روی کاپوت ماشین نشوند و مشغول بوسیدنش شد تانیا هم از خدا خواسته همراهیش میکرد دو-سه روز گذشت گوشی سوهی زنگ خورد سوهی:اه...این دیگه کیه سر صبحی؟الو بله؟ هی جو:سوهی منم هی جو! ما توی فرود گاهیم بیاید دنبالمون سوهی:اااا رسیدی؟ باشه الان میام هی جو:به هارا هم بگو ماشینش رو بیاره....چهار نفرییم سوهی:ها؟چهار نفر؟ولی کی؟ هی جو:وقتی اومدی اشنا میشید..زود باشید سوهی:باشه....بزار هارا رو بیدار کنم میایم سوهی تماس رو قطع کرد و از جاش بلند شد:هارا هارا هارا بیدار شو زود باش ....! هارا:اه ه ه ه ه ! چیه سر صبحی؟بزار بخوابیم بابا سوهی:پاشو باید بریم فرودگاه هارا:مگه خری؟این موقع بریم فرودگاه چیکار؟ سوهی:اااااا...!هی جو اومده هارا انگار برق ازش رد شده باشه پرید بالا:چی؟هی جو اومده؟میمردی زود تر بگی؟ بدو...بدو بریم بعد از تخت اومد پایین و با همون لباسا خواست بره فرودگاه که سوهی دستش رو گرفت:اوهوی!کجا داری میری؟نمیخوای با این لباسا بری فرودگاه؟اون الان دیگه یه خواننده هست... هارا یه نگاهی به خودش انداخت که یه تاپ با یه شلوارک خیلی کوتاه تنش بود:اخ خ خ !باشه الان لباس میپوشم اونا حاضر شدن و رفتن فرودگاه هی جو:سوهییییییی!هارااااااا...! اونا به سمت هی جو اومدن و همدیگه رو بغل کردن هارا:وای اونی چقدر عوض شدی...! هی جو:واقعا؟خوشکلتر شدم؟ سوهِی:اه ه ه اعتماد به نفس.اره خوشکل شدی...خوب شد؟ هی جو:قیافه ی با مزه ای به خودش گرفت:اره هارا:معرفی نمیکنی؟ هی جو:اخ ببخشید بعد به سمت دنی،دایانا و نیکول برگشت و به اینگلیسی گفت:اینا دوستای من هستن.سوهی و هارا بعد به سمت هارا و سوهی برگشت و گفت:اینا هم دوستایی هستن که توی نیویورک اشنا شدیم.دنیل،نیکول و دایانا ..دنیل توی موزیک ویدیو ها پانتر من بود اونا با هم دست دادن و بعد از اشنایی هی جو گفت:خوب بریم دیگه دلم واسه خونه تنگ شده هارا به اینگلیسی: هی جو! تو و اقای جونز با من بیاید دنی:هی با من راحت باش...!منو دنی صدا بزن هارا:باشه ممنونم وقتی اونا رسیدن خونه هی جو دنی و دایانا و نیکول رو به اتاقشون راهنمایی کرد و گفت میتونید اینجا استراحت کنید دایانا:نه نه بیاید بریم سئول رو ببینیم من خیلی مشتاقم هی جو:ای بابا چقدر حولی دختر؟فعلا استراحت کنید بعد از ناهار میریم دنی خودش رو پرت کرد روی تخت و گفت:من این جا میخوابم هی جو:چی؟بلند شو برو اتاق روبه رویی دنی:من تنهایی حوصلم سر میره هی جو:میخوای بخوابی چجوری حوصلت سر میره؟ دنی دستش رو توی موهاش کشید و گفت :شما دخترا که دوباره متحد شدید....من میرم مخوابم هی جو:خوب منم میرم پیش دوستام ...دلم خیلی براشون تنگ شده بود هی جو: از اتاق بیرون اومدم و به سمت پذیرایی رفتم .هارا و سوهی اونجا مشغول صحبت بودن هارا:اوه اومدی؟بعد بلند شد و بغلم کرد:اخ خ خ خ !چقدر دلم تنگ شده بود سوهی:وایییییی دوباره با همیم هارا:بشین برامون تعریف کن که این مدت چیکار میکردی؟ سرم رو روی پای سوهی گذاشتمو روی کاناپه دراز کشیدم یه عالمه با هم حرف زدیم خیلی درباره ی هیون کنجکاو بودم...این که چیکار میکنه؟الان دوست دختر داره؟یا منتظر من مونده؟ هارا :هی جو!تو...چیزی دربارش نمیپرسی؟....هیون... سوهی:هارا بس کن لبخندی زدم و گفتم:مگه چی شده؟ سوهی:هیچی عزیزم...بهش فکر نکن...راستی امشب میخوایم جشن بگیریم با دوستات بیاین همون جای همیشگی من:باشه...!حتما .احتمالا بعد از ناهار میریم گردش ...شماها میاید؟ هارا:من که قراررررررر دارم من و سوهی :اوووووووو هارا:چیه؟خوب قرار دارم دیگه من:باشه اونی بهت خوش بگذره ..سوهی تو هم نمیای سوهی:خوب ...چیزه منم چیز دارم ...قرار من:اوه اوه سرتون شلوغه ها باشه پس سوهی:قرار امشب رو فراموش نکنید از جام بلند شدم و بدنم رو کشیدم:ااااااااااای خیلی خستم.من میرم بخوابم توی اتاقم رفتم همه چیز رو برای برگشتنم حاضر کرده بودن روی تخت خوابیدم و کم کم چشمام گرم شد توی خواب غلت زدم و متوجه شدم یکی کنارم خوابید همونطوری که چشمام بسته بود گفتم:ااااااااااخ دنی تویی؟ دنی:نه من نیستم من:میزنمتاااااا...بزار بخوابم تو تخت من چیکار میکنی؟ دنی:بیدار شو بریم گردش من:اااااااه خوابم میاد مزاحممممم دایانا:ینی چی؟بیدارشو دیگه... نیکول:اره ما فقط چند روز این جاییم -باشه شماها برید یه چیزی بخورید من لباس میپوشم میام دنی:زود باش -بروووووووووو دنی:رفتم بعد از این که حاظر شدم رفتم طبقه ی پایین بچه ها روی کاناپه نشسته بودن و صحبت میکردن دایانا:ااا اومدی؟بریم بچه ها پاشید دنی:شما ها نمیاید؟ هارا:نه ممنون دنی ما خونه میمونیم شما برید خوش بگذره توی حیاط: -دادااااااااان اینم ماشین من! نیکول:وای دختر چقدر خوشکله!!! من:واقعا؟خوشکله؟ دنی:من عاشق ماشینت شدم از رنگش خوشم میاد من:خوب دیگه بریم شب باید زود برگردیم دوستام برای برگشتنم ترتیب یه مهمونی رو دادن دایانا:اره سوار شید دیگه با هم رفتیم پل نامسان....روبه روی دریاچه....و خیلی جا های دیگه دایانا:من گرسنمه...بریم یه چیزی بخوریم وارد رستوران که شدیم تعداد زیادی اومدن تا ازمون عکس و امضا بگیرن دنی با ذوق و شوق زیاد به دخترا نگاه میکردو بهشون امضا میداد ومنم همینطور بعد از این به چند نفر امضا دادیم و باهاشون عکس گرفتیم سر میز نشستیم تا غذا بخوریم نیکول:من نمیتونم منو رو بخونم دایانا:منم! -اخ ببخشید الان میگم منوی غذا های امریکایی رو بیارن بعد گارسون رو صدا کردم و منوی غذا های خارجی رو خواستم داشتیم غذا میخوردیم که هارا زنگ زد: الو؟اونی کجایی؟ من؟تو رستوران بعد از این که غذا خوردیم میایم هارا :باشه پس زود بیاین دنی:چی گفت؟ -گفت زود بریم نیکول:وای نـــــــــه! -چی شده؟ نیکول:من لباس ندارم بپوشم دایانا:منم ندارم فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 263 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:30

سلام.......من اومدم با دو قسمت جدید..... لطفا بفرمایید ادامههههه فن کلاب دابل اسی 2...ادامه مطلب
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 554 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:27