دوری عشق 5

ساخت وبلاگ
قسمت 5 : جونگی:وااااااای داداش سرت رفته...! هیون:هیونگ بیچاره!!!مثه چی از دوست دخترش میترسه هیونگ:دوست دختر که نیست!!!منه خر نفهمیدم اون روز تو بار چی شد که.....بی خیالش من دارم میرم جونگی دستش رو گرفت :داداش داداش وایسا ببینم ...اون روز تو بار چی شد؟ هیون:نکنه شما ها با هم..... هیونگ: نه نه با هم نبودیم ...باور کنید...من ...فقط...بوسیدمش...ولی...ولی به خدا مست کرده بودم نفهمیدم دارم چه غلتی میکنم جونگی که داشت از خنده تلف میشد یه نگاهی بهش انداخت و گفت:اخییییییی!!!بیبی رو پابندش کرده کیو:بسه دیگه بابا اذیتش نکنید هیونگ:اخه مگه این دوتا اگه یه روز حال منو نگیرن میتونن بخوابن؟؟؟ یونگی:دیر بر میگردی... هیونگ:نمیـ.... جونگی:چرا از هیونگ جون میپرسی؟زنگ بزن از سوهی بپرس کیو با چشم غره به جونگی فهموند که دیگه سربه سرش نذاره و هیونگ هم از خونه اومد بیرون خونه ی جین هو و رها: رها:خوب بیا داخل...! جین هو:اول یه لباس بهم بده با اینا راحت نیستم!!! رها:برو از تو کمد بردار....منم میرم یه چیزی میارم بخوریم....! داشت میرفت که جین هو دستش رو گرفت و بغلش کرد:توبرام خیلی با ارزشی خواهر کوچولوی من لطفا خیلی مراقب خودت باش....اگه کوچک ترین اتفاقی واست بیوفته من داغون میشم عزیزم رها:منو ببخش که اینجوری نگرانت کردم....قول میدم بیشتر مراقب خودم باشم جین هو:من چیزی نمیخورم.....خیلی خستم فردا هم برنامه دارم یه دوش میگیرم و میرم بخوابم... رها:راستی...همه چیز خوبه؟کسی چیزی نفهمید؟ جین هو:اره به نظر میاد همه بی خبر باشن رها:از کجا میدونی؟ جین هو:اگه یکیشون میفهمید نمیزاشت دیگه توی گروه فعالیت کنم .خوب من میرم دوش بگیرم رها:باشه پس برات لباس میزارم....لباسای خودتو بزارم دیگه نه؟ جین هو:اره....کسی که نیست منو ببینه جین هو رفت توی حمام و رها هم براش لباس خوابشو گذاشت روی تخت و رفت بیرون وقتی از حمام اومد بیرون و گوشیش رو چک کرد چهار تا تماس بی پاسخ از کیم کیو جونگ داشت ....شماره ی اونو گرفت:الو داداش منم...!باهام کاری داشتی؟ کیو:نه...فقط میخواستم ببینم همه چیز مرتبه؟حال خواهرت چطوره؟ جین هو:خوبه...الان خیلی بهتره... کیو:باشه...خیالم راحت شد...خوب من دیگه قطع میکنم جین هو:داداش! کیو:بله؟چیزی شده؟ جین هو:ازت ممنونم...بخاطر همه چیز کیو:خواهش میکنم....اگه ما بهم دیگه کمک نکنیم کی باید بهمون کمک کنه؟ جین هو:لطفتو جبران میکنم... کیو:این چه حرفیه؟ خوب دیگه برو استراحت کن ....فردا برنامه ی تبلیغاتی رو باید ضبط کنیم جین هو:باشه...پس فردا میبینمتون... رها:با کی حرف میزدی؟ جین هو:ای بابا دختر تو هنوز یاد نگرفتی در بزنی؟ رها:ای وای ببخشید...زودی لباس بپوش بیا بیرون... جین هو:باشه الان میام جین هو لباسشو پوشید و رفت پیش رها تا با هم شام بخورن رها:بشین.... جین هو:باشه و نشست سر میز و مشغول غذا خوردن شد.... جین هو یه قاشق خورد و:واااای اینو خودت پختی یا از بیرون سفارش دادی؟ رها:حالت خوبه؟اخه تو کره من از کجا قیمه سفارش دادم؟ میشه بگی؟ جین هو:اخه قبلا ندیده بودم اینطوری غذا درست کنی رها:خوب دیگه....یاد گرفتم جین هو:افرین...راستی باید زبان کره ای رو هم یاد بگیری...میدونم اینگیلسیت خوبه ولی اگه کره ای یاد بگیری بهتر میتونی ارتباط برقرار کنی رها:اره..الان ه مدرسه هام تعطیله و منم روزا توی خونه حوصلم سر میره پس اگه برم کلاس برام بهتره...! جین هو:خوب این خیلی خوبه...من دیگه میرم بخوابم رها:تو که چیزی نخوردی؟ جین هو:همین قدر کافیه ...خیلی خستم فردا هم برنامه ی تبلیغاتی داریم... رها:هی!امشب پیش هم بخوابیم باشه؟ جین هو:باشه...پس من میرم تو اتاق تو هم وقتی کارت تموم شد بیا باشه؟ رها:باشه...برو منم زود میام خونه ی دابل اس هیون:اووووووو ساعت 1و نیمه!!!پس چرا هیونگ هنوز برنگشته؟ جونگی به صورت تمسخر:خوب حتما سوهی کلک هیونگ رو کنده که تا الان بر نگشته هیونگ:تو دوباره داری پشت سرم حرف میزنی؟ یونگی:داداش کجا بودی؟چقدر دیر کردی؟ هیونگ:با هم رفته بودیم شهر بازی... جونگی:شهر بازی؟چجوری با وجود طرفدارا رفته بودید شهر بازی؟ هیونگ خندید و گفت:با چهره ی مدل رفته بودیم....اگه بدونی سوهی چقدر بانمک شده بود با اون لباسا جونگی:ازخودتون عکس نگرفتی؟ هیونگ:نه بابا اونقدر سرگرم بودیم که اصلا نفهمیدم زمان چجوری گذشت هیون:راستی فردا برنامه تبلیغاتی داریم... جونگی:این اولین تبلیغ جین هوئه هیون:اره..فقط اگه طبق معمول اعصابم رو خورد نکنه خیلی خوب میشه هیونگ:میدونید حالا که فکرشو میکنم کم کم داره از سوهی خوشم میاد یونگی از جاش بلند شد و بدنشو کشید:ااااااااخ من خیلی خوابم میاد میرم بخوابم هیون:من همینطور اونا رفتن سمت اتاقاشون و پشت سر اونا هم جونگی و هیونگ در حالی که طبق معمول تو سر و کله ی هم دیگه میزدن به سمت اتاقاشون رفتن صبح _خونه ی رها وجین هو: جین هو از خواب بیدار شد و اروم از بغل رها بیرون اومد و لباساش رو عوض کرد ...بعد به سمت اشپزخونه رفت و برای رها صبحانه درست کرد و یه نامه براش گذاشت و از خونه اومد بیرون پسرا توی خونه هنوز خواب بودن که جین هو رسید خونه....باصدای در کیوجونگ هم از خواب بیدار شد... فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 359 تاريخ : يکشنبه 16 فروردين 1394 ساعت: 2:36