دوری عشق 6

ساخت وبلاگ
قسمت 6 : جین هو خیلی اروم داشت به سمت اتاقش میرفت که کیو از اتاقش اومد بیرون کیو:تو اومدی؟چرا صبح به این زودی؟ساعت تازه 7 جین هو:سلام داداش...ببخشید بیدارت کردم کیو:نه اشکالی نداره ...بقیه هم دیگه کم کم باید بیدار بشن جین هو:باشه پس من میرم لباسام رو عوض کنم کیو:تو برو منم میرم صبحانه رو اماده کنم جین هو که چند قدم رفته بود برگشت به طرف کیو و گفت:داداش منم بهت کمک میکنم....بریم؟ کیو:مگه نمیخواستی بری حاضر بشی؟ جین هو:خوب تو هم باید حاضر بشی...اگه بهت کمک کنم زود تر تمام میشیم کیو با یه لبخند موافقتش رو اعلام کرد و با هم رفتن سمت اشپزخونه..... کیو:بلدی غذای کره ای درست کنی؟ جین هو:امممممممم نه! ولی میخوام یه چیز دیگه درست کنم.... کیو:چی؟ جین هو:اگه یه غذای ایرانی درست کنم بچه ها ناراحت نمیشن؟ کیو:نه ...اتفاقا خوشحالم میشن....ماها دوست داریم غذا های بقیه ی کشورا رو امتحان کنیم.حالا اسم غذات چیه؟ جین هو:سالاد...سالاد الویه!!! کیو:سالاد چی؟ -الویه!تو هم یه کم سوپ با برنج کره ای درست کن داداش کیو:موافقم!بزن بریم اونا مشغول غذا درست کردن بودن که پسرا یکی یکی بیدار شدن و از اتاقاشون اومدن بیرون جونگی:دارید چیکار میکنید؟ کیو:داریم صبحانه درست میکنیم....برو صورتتو بشور وبیا هیونگ در حالی که خرسکش رو بغل کرده بود اومد بیرون جین هو که خندش گرفته بود گفت:وااای داداش چقدر ناز شدی!!! هیونگ:چی؟ جین هو:میگم خیلی ناز شدی....ناز و دوست داشتنی هیونگ لبخند مهربونی بهش زد و گفت:خوب حالا داری چیکار میکنی؟ جین هو:دارم اشپزی میکنم... هیونگ:اشپزی؟مگه بلدی غذای کره ای درست کنی؟ جین هو:من که نگفتم میخوام غذای کره ای درست کنم که!!! یونگی:سلام!! جین هو:سلام کیو:جین هووووو فکر کنم اینا پخته باشه... جین هو:اون اره...اومدم ساعت دیگه تقریبا 8:15 بود و کیو و جین هو هم غذا رو اماده کرده بودن...که هیون هم اومد توی اشپز خونه هیون:هی!شماها چیکار کردین؟ کیو:داداش امروز یه غذای جدید داریم...جین هو درستش کرده هیون:جین هو؟خوبه...حالا چی هست.... هیونگ:یه غذای ایرانیه...مزش خیلی عالیه هیون :واقعا؟ جونگی:اره درسته...یه کم امتحان کن...من که خیلی خوشم اومده هیون سر میز نشست و یه کم از غذا رو چشید و بدون این که چیزی بگه اروم به غذا خوردنش ادامه داد دیگه تقریبا غذا تموم شده بود که یونگی:جین هو دستت درد نکنه واقعا دست پختت عالیه جین هو:ممنونم...خوبه که خوشتون اومد جونگی:بالاخره یه کار مفیدم انجام دادی پسر....ایول جین هو:اره ...ولی مثه این که تو قصد نداری یه کار مفید واسه بقیه انجام بدی مگه نه؟ هیونگ:این غذا از چی درست میشه؟ جین هو:اممممم...کالباس،گوشت مرغ،سیب زمینی،تخم مرغ و.... هیون یه دفعه لقمه پرید توی گلوش جونگی که داشت از خنده تلف میشد گفت:تخم.....تخم مرغ؟تو توش تخم مرغ ریختی؟ جین هو:اره...مگه چیه؟ هیونگ به هیون نگاه کرد که از عصبانیت صورتش قرمز شده بود:داداش...توش تخم مرغ بودولی تو...همشو خوردی کیو و یونگی در حالی که سعی میکردن جلوی خندشون رو بگیرن پشت سر هم قایم میشدن... هیون:تو...توی این.... جین هو:چی شده بابا؟بگین منم بدونم هیونگ:داداش....داداش...از تخم مرغ متنفره...ولی تو امروز تخم مرغ به خوردش دادی جونگی اروم توی گوشش گفت:خدا نجاتت بده!!! جین هو که رنگش پریده بود گفت:تو...چجوری نفهمید....توش چیه.... هیون:فکر میکنی نفهمیدم؟فقط بخاطر این که تو ذوقت نخوره خوردمش.... و بعد رفت به سمت اتاقش و چند بار دهن و دندوناشو شست جونگی:یااااااا!خیلی شانس اوردی... جین هو:اخییییییییی...! یونگی:خوب دیگه بریم اماده بشیم...زمان زیادی به شروع فیلم برداری نمونده خونه ی رها و جین هو: رها چشماشو باز کرد و بدنشو کشید:ااااااااااخ چقدر خوابیدم!!چی؟راشان کجا رفت؟راشان؟راشان کجایی؟ از اتاق اومد بیرون و به سمت اشپزخونه رفت و میز صبحانه رو دید رها:ااااخ یادم نبود...گفت امروز برنامه داره..حتما صبح خیلی زود رفته بعد نامه ای رو که جین هو نوشته بود برداشت و شروع به خوندنش کرد سلام خواب الود...مطمعنم الان که بیدار شدی ساعت از 9 هم گذشته رها به ساعت نگاه کرد و دید که 9:12 رو نشون میده...لبخندی زد من باید میرفتم خونه...ولی فردا میام دنبالت با هم بریم خرید اگه چیزی خواستی به اون محافظ قد بلنده بگو برات بیاره....وقتی کارم تموم شد بهت زنگ میزنم....لطفا واسه منو خودت دردسردرست نکن... دوست دارم.. رها نامه رو گذاشت و سر میز نشت و شروع به خوردن صبحانه کرد...! جلوی کمپانی پسرا از ماشین پیاده شدن ...طراح و مدیر کانگ جلوی در منتظرشون بودن مدیر:چقدر دیر اومدید؟بیاید بریم داخل...بعد از فیلم برداری هم برنامه دارید هیون:بعد از فیلم برداری؟چه برنامه ای داریم؟ مدیر:عکاسی!ما هنوز هیچ عکسی از گروه نداریم!! بچه ها با مدیر و طراح رفتن داخل ساختمون طراح:جین هو؟تو بامن بیا...بقیه هم برید برای گریم صورتتون جونگی:چرا داری با جین هو میری دونوآ؟ طراح:برای استایلش ...باید با هم حرف بزنیم و بعد دست جین هو رو گرفت و اونو با خودش برد یونگی:چقدر عجیب!!درباره ی استایلش؟ کیو:چقدر سخت میگیرید؟بیاید بریم دگه... طراح یه دست لباس برای جین هو اورد:خوب اینا رو بپوش....ولی قبل از اون باید اینو برات بزارم و س.ی.ن.ه.هات رو از اول برات بپوشونم جین هو:باشه فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 329 تاريخ : دوشنبه 17 فروردين 1394 ساعت: 2:25