یه فرصت 12 پارت 1

ساخت وبلاگ
هیون:برام مهم نیست..میخوام باهات ازدواج کنم من اون کسی که باهات این کارو کرده راحت نمیزارم سرم رو برگردوندم:نمیتونم!دیگه نمیخوام باهات ازدواج کنم هیون:مگه تو نگفتی عاشقمی؟ اشکام رو پاک کردم و همونطوری که به بیرون نگاه میکردم گفتم:دیگه عاشقت نیستم.از این جا برو هیون:چی داری میگی؟ من:برو.....نمیخوام اینجا باشی هیون:باشه میرسونمت خونه! من:نمیخوام ...برو....حضورت ازارم میده هیون از ماشینم پیاده شد و بدون این که حرفی بزنه به طرف ماشینش رفت و حرکت کرد زانو هام رو بغل کردم و به ماشینش خیره شدم سر درد شدیدی داشتم دستم رو روی سرم گذاشتم و کم کم بخاطر اتر مشروب بی هوش شدم وقتی صبح بیدار شدم چیزی از شب قبل یادم نمییومد خیلی فکر کردم که اینجا چیکار میکنم تا بالاخره یه چیزایی رو به یاد اوردم جای راننده نشستم و ماشین رو روشن کردم .وقتی به خونه رسیدم کسی نبود یه نامه روی در یخچال بود سلام هی جو ...امیدوارم حالت بهتر شده باشه هیون جونگ گفت حالت خوبه ولی میخوای تنها باشی واسه همین نیومدیم دنبالت من و سوهی تنها بودیم کیوجونگ اوپاخواست بریم پیشش یه کم استراحت کن تا برگردیم هارا لبخنی زدم و به سمت اتاقم رفتم لباسایی که برای بچه گرفته بودم رو از توی کمد بیرون اوردم وبهشون نگاه میکردم...خیلی برام سخت بود ینی دیگه نمیتونم بچه دار بشم؟همش تقصیر اون دختره بود....اون منو نابود کرد.....بچه ی کسی که عاشقش بودم رو ازم گرفت ....اشکام داشت میومد پایین مطمعنم اون برای این که بهم ترحم کنه و کوچیکم کنه ازم خواست باهاش ازدواج کنم ....لباسا رو توی اغوشم گرفتم و بلند گریه میکردم ......اون روز خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم برای مدتی برم یه کشور دیگه ....نمیدونستم کجا میخوام برم ...فقط نمیخواستم اونجا باشم هارا: هیون جونگ بهم زنگ زد و گفت که حال هی جو خوبه ولی میخواد تنها باشه بهتره نرم پیشش منم قبول کردم و به سوهی خبر دادم نیم ساعت بعدش سوهی بهم زنگ زد و گفت میخواد پیش کیوجونگ بمونه و واسه این که من تنها نباشم میان منم با خودشون میبرن گفتم نمیخوام مزاحمشون بشم ولی سوهی گفت که اعضای دابل اس هم هستن و اونا تنها نیستن منم قبول کردم و حدود نیم ساعت بعد سوهی و کیو جونگ اوپا اومدن دنبالم و با هم رفتیم کلوپ اختصاصی دابل اس اولین بار بود که از نزدیک میدیدمشون خیلی هیجان زده شده بودم چون یقه ی لباسم یه کم باز بود در حال احترام گذاشتن اونو با دست گرفتم که باز نشه اوپا یونگ سنگ خیلی گرم باهام سلام و احول پرسی کرد و هیونگ جون هم همین طور اوپا هیون جونگ اونجا نبود و منم چیزی دربارش نپرسیدم پارک جونگ مین جلو اومد ودستش رو به طرفم دراز کرد تا باهام دست بده ولی وقتی میخواستم باهاش دست بدم دستش رو کشید و شروع کرد به خندیدن منم معطلش نکردم و یه کاغذ از جیبم بیرون اوردم:میشه بهم امضا بدی اوپا؟ با تعجب بهم نگاه کرد و پوزخندی بهم زد ...خواست برگه رو ازم بگیره ولی به اوپا یونگ سنگ که دقیقا کنارش ایستاده بودم گفتم:من از فن هاتون هستم لطفا بهم امضا بدید هیونگ جون به طرف جونگ مین اشاره کرد و گفت داداش بدجوری پنچرت کردااااا یونگ سنگ هم با یه لبخند برگه رو ازم گرفت و امضاش کرد هیونگ جون دعوتمن کرد بشینیم و ها هم نشستیم داشتیم صحبت میکردیم که کیوجونگ پیشنهاد کرد برقصیم همه قبول کردن سوهی:هارا نظرت چیه؟میای برقصیم؟ من:نه شما ها برقصید من حوصلش رو ندارم سوهی:ولی چرا بیا برقصیم دیگه من:نه...!تو برو انگار اوپا کیو منتظرت هست همه رفتن وسط و مشغول رقصیدن شدن کیو جونگ و سوهی با هم و یونگ سنگ و جونگ مین هم هرکدوم با یه دختر میرقصیدن داشتم بهشون نگاه میکردم که جونگ مین جلوم ایستاد و گفت ..... چیه؟بلد نیستی برقصی؟ من:ببخشید؟ جونگی:میگم نمیتونی برقصی که اینجا نشستی؟میترسی ابروت بره؟ من:هیییی!من از تو و امثال تو خیلی بهتر میرقصم حتی از طرف مدرسه برای رقص به یه کمپانی معرفی شدم اقا!!! جونگی:ثابت کن ...بیا برقصیم منم که نمیخواستم جلوش کم بیارم و راستش بدم نمیومد باهاش برقصم قبول کردم داشتیم با هم میرقصیدیم که با پاش پام رو لگد کرد من:اخخخخخ هی پام رو لگد کردی جونگی:این تلافی رفتار امشبت بود منم نیشگونش گرفتم جونگی:هیییییی دردم اومد من:خوب اینم تلافی رفتار تو....!و یه لبخند پیروزمندانه بهش زدم اهنگ تمام شد و همگی نشستیم هیونگ:هارا خیلی خوب میرقصی سوهی:داداش هارا و هی جو از طرف مدرسه به یه کمپانی ضبط موسیقی معرفی شدن هیونگ:واقعا؟؟؟پس میشه توی موزیک ویدیوی جدیدم پانتر من بشی؟ منم با ذوق مرگی بهش نگاه کردم :خوب راستش.... جونگی:هی داداش چی داری میگی؟میخوای برنامه ی طنز درست کنی؟همه با دیدن موزیک ویدیوت از خنده می میرن من:هی!حالا نیست تو خیلی عالی وبی نقص هستی.... بعد از جام بلند شدم :معذرت میخوام...من دیگه میرم و از کلوپ اومدم بیرون سوهی:هارا کجا داری میری؟ کیو جونگ:پسر تو ادب نداری؟چرا با دختره اینجوری حرف زدی؟ جونگی:باشه با با خودم میرم دنبالش جونگی از کلوپ بیرون رفت و هارا رو دید که منتظر تاکسی ایستاده هی گابوری وایسا کارت دارم(گابوری:کوچولوی پرو) هارا:هی بهم نگو گابوری جونگی:چرا ناراحت شدی؟داشتم باهات شوخی میکردم هارا:شوخی؟منو بگو فن چه ادمی هستم.... جونگی:هی!تو فن منی؟پس چرا بهم نگفتی هارا:نه من فن تو نیستم...کی اینو بهت گفته؟ جونگی:ک ک ک ک ک !!!خودت الان گفتی هارا:نه من نگفتم جونگی:چرا دروغ میگی؟خودم شنیدم اینو گفتی یه دفعه چند تا دختر دور جونگی جمع شدن تا ازش عکس و امضا بگیرن یکی از دخترا به سمت هارا اومد و بازوش رو گرفت:اوپا این دیگه کیه؟دوس دخترت که نیست جونگی:چی؟دوس دختر؟معلومه که نیست دختره:پس اینجا چیکار میکنی؟با جونگی اوپا چیکار داری احمق؟ هارا:حواست به حرف زدنت باشه احمق خودتی -خفه شو میخوای اوپا رو بدزدی؟ هارا:میزنمتا...!من کسی رو نمی دزدم جونگی هم با ذوق و شوق بهشون نگاه میکرد که دارن بخاطرش دعوا میکنن هارا:اوهوووووو...برو گمشو کنار میخوام رد بشم -چه ادم پرویی هستی و بعد هارا هل داد وسط خیابون یه ماشین چند سانتی هارا بود که جونگی هارا رو بغل کرد اوردش کنار فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 18 اسفند 1393 ساعت: 3:00