باورم کن 11 پارت 2

ساخت وبلاگ
قسمت یازدهم/پارت 2 جونگی:هی وایسا...با تو ام.... دنبالش رفت و دستشو گرفت:داری کجا میری؟بیا با هم بریم مین سو:که دوباره سکته ی ناقص بزنم؟نه خیر خودم میرم جونگی :باشه ...ببخشید دیگه مین سو دستشو از دست جونگی در اورد:گفتم میخوام برم.... جونگی با عصبانیت داد زد:میخوای تنهایی بری؟این موقع شب؟ساعت 10 و نیمه.چقدر لجبازی مین سو که ترسیده بود دوباره اشکاش سرازیر شد:چرا سرم داد میزنی؟خوب من از اون بازیه ترسیدمو تو فقط بهم خندیدی جونگی:از این اخلاقت خوشم نمیاد خیلی بچه گانه و مزخرفه مین سو:خوب از بازی میترسم کجاش مزخرفه؟ جونگی:بیا برو سوار ماشین شو زودباش مین سو هم از ترسش رفت و بدون این که چیزی بگه سوار ماشین شد و اونا حرکت کردن مین سو سرشو به شیشه ی ماشین تکیه داده بود و اروم گریه میکرد.....وقتی به خونه رسیدن مین سو خیلی اروم زیر لب گفت:ممنونم و از ماشین پیاده شد...جونگی هم حرکت کرد و به خونه برگشت مین سو که رسید خونه دخترا داشتن با هم بحث میکردن...اونم بدون این که چیزی بگه رفت تو اتاق و روی تخت دراز کشید تاهیان:این چش بود؟ ته یونگ:منم نمیدونم....نکنه با هم بحث کردن؟ تاهیان خواست بره پیش مین سو که ته یونگ دستشو گرفت:نه...بهتره تنهاش بزاریم تا یه کم اروم بشه خونه ی دابل اس جونگی از در اومد تو و بدون هیچ حرفی به سمت اتاقش رفت چسرا هم که توی اشپزخونه بودن اونو ندیدن یک هفته گذشته بود و مین سو و جونگی هنوز با هم سرد بودن. خونه ی دخترا: هرسه تاشون سر میز نشسته بودن وناهار میخوردن که موبایل ته یونگ به صدا در میاد ته یونگ:کیوجونگ شی؟.....الو؟ کیو:سلام.... ته یونگ:سلام...حالتون چطوره؟ کیو:خوبم...ممنون میخواستم اگه بشه ببینمتون ته یونگ:الان؟ کیو:بله من جلوی در خونتون هستم...میشه بیاید بیرون؟ ته یونگ:بله البته....یه کم صبر کنید و بعد تماسو قطع کرد تاهیان:کی بود؟ ته یونگ:کیوجونگ شی! تاهیان:حالا کجا داری میری؟ ته یونگ:جلوی دره...خوایت همو ببینیم مین سو با بی حالی گفت:من سیر شدم تاهیان:چی؟تو که چیزی از غذاتو نخوردی مین سو:اشتها ندارم ... وبعد میز رو ترک کرد ته یونگ هم از خونه بیرون اومد و توی ماشین کیو نشست:سلام..چیزی شده که خواستید همو ببینیم؟ کیو:میخوام یه چیزی بهت بگم ته یونگ بهش خیره موند و منتظر شد حرفشو بزنه ولی کیو به جای این که چیزی بگه ماشینو روشن کرد و حرکت کرد....تا به یه جایی شبیه باغ رسیدن ته یونگ:کیوجونگ شی؟این جا کجاست؟چرا اومدیم اینجا؟ کیو دسشو گرفت و اونو با خودش روبه روی دریاچه برد...همون صور کهدست ته یونگ توی دستش بود یه گردنبند از جیبش در اورد که پلاکش یه قلب بود...اونو جلوی ته یونگ گرفت و گفت:این قلب منه ته یونگ شی....میخوام مال توباشه....قبولش میکنی؟ ته یونگ که کف کرده بود فقط با چشمای گرد شده به کیو نگاه میکرد کیو:اون روز تو کلبه میخواستم اینو بهت بگم...ولی تو گفتی یه نفر هست که تو عاشقشی...واسه همین منم چیزی نگفتم ولی الان فهمیدم اون یه نفر من بودم........حالا...تو ....قلبمو ....قبول میکنی؟ ته یونگ که اشک توی چشمش جمع شده بود لبخند زد و سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد.....کیواروم بهش نزدیک شد و لبش رو روی لبای ته یونگ گذاشت و ته یونگ هم چشماشو بست..بعد از حدود یک دقیقه از هم جدا شدن و کیو اونو توی بغلش گرفت کیو:خوشحالم که فهمیدم.....این که اون کسی که دوسش داری منم....دوست دارم لی ته یونگ ته یونگ:منم خیلی دوست دارم....خیلی زیاد بعد از هم جدا شدن و کنار دریاچه با هم نشستن خونه ی دابل اس: یونگی و هیون با هم گیم بازی میکردن و هیونگ هم داشت با شکلات ور میرفت جونگی هم که طبق معمول این یک هفته با خودش درگیر بود.... دیگه تقریبا شب شده بود و ساعت نزدیکای 10 بود که موبایل جونگی زنگ خورد جونگی:الو؟تاهیان؟ تاهیان:جناب پارک جونگ مین نمیخوای این مین سو رو بیاری خونه؟ جونگی:چی؟چرا من بیارمش؟ تاهیان:خیلی پرروییییییییییی اومده تو رو ببینه نکنه انتظار داری من بیارمش خونه؟ جونگ:اومده منو ببینه؟کی؟من که ندیدمش تاهیان:ندیدیش؟ساعت 4 بود گفت میخواد بیاد تو رو ببینه جونگی:ولی نیومد....من ندیدمش تاهیان:چی؟پس...پس کجاست جونگی:من میرم دنبالش بگردم.... و تماسو قطع کرد....کتش رو از روی دسته ی مبل برداشت و از خونه اومد بیرون هیون:جونگ مین!جونگمین کجا؟؟؟؟؟ هیونگ:باز این سیماش قاطی کرد جونگی توی ماشین نشست و با سرعت حرکت کرد...کل سئولو دنبال مین سو گشته بود..هرجایی که ذهنش رسید رفت ولی اونو پیدا نکرد....موبایلش زنگ خورد :الو؟ تاهیان:پیداش نکردی؟ جونگی:نه....همه ی سئولو گشتم...ولی نبود بعد تماس رو قطع کرد و سرش رو به فرمون کوبید:اخه کجا رفتی !!!! یه دفعه انگار چیزی یادش اومده باشه ماشینو روشن کرد و باسرعت خیلی زیادی حرکت کرد تا به همون شهربازیه رسید و همه جاشو دنبال مین سو گشت ولی اون نبود ....نا امیدانه خواست برگرده که مین سو رو دید که جلویبازی سقوط ایستاده بود و بهش نگاه میکرد جونگی از پشت سرش رفت و با عصبانیت اونو برگردوند....چون صورتشو پوشونده بود مین سو نتونست اونو بشناسه و دستشو پس زد جونگی فریاد زد:دختره ی دیونه اینجا چیکار میکنی؟ساعت 3 صبحه مین سو همون زور که هق هق میکرد:تو دیگه کدوم دیونه ای هستی؟ جونگی:دیونه؟یااااااا مین سو:ای بابا عجب گیری افتادیما...برو اونطرف ببینم جونگی عینکشو برداشت:داری این جا چه غلتی میکنی؟میدونی چقدر دنبالت گشتم؟؟؟؟ مین سو که جونگی رو دید خشکش زد و بعد از چن دقیقه گفت:اوو..اوپااااااا جونگی:زده به سرت؟ مین سو:چرا اومدی؟ بعد از کنارش رد شد و رفت...خیلی با سرعت قدم برمیداشت و توی بارون گریه میکرد ...جونگی دستشو گرفت و اونو برگدوند بعد با صدای نسبتا بلندی گفت:تو دیونه ای؟.میدونی خواهرات چقدر نگران شدن؟ مین سو:تو چرا اومدی؟چرا برات مهم بود؟مگه نگفتی از من خوشت نمیاد....مگه نگفتی رفتارم مثه بچه هاست؟ جونگی:هیچ معلومه چی داری میگی؟ مین سو:درسته حق با تو بود...من بچه بودم که فکر میکردم منو میخوای...حالاهم بزار برم نمیخوام بیشتر از این با بچه بازیام برات دردسر درست کنم جونگی که فهمیده بود با حرفای اون شبش بد جوری دل مین سو رو شکسته اونو بغل کرد و گفت:چرا این کارو میکنی؟چرا تا این موقع بیرون موندی؟ مین سو:چون میخواستم بیام اینجا.....جایی که اخرین بار با هم بودیم جونگی:من از حرفایی اون شب منظوربدی نداشتم....چون عصبانی بودم اون حرفا رو زدم...نمیخواستم دلتو بشکنم مین سو:ولی شکستی... وقتی گفتی ازم خوشت نمیا من شکستم جونگی اونو از بغلش جدا کرد و لباشو روی لب مین سو گذاشت...مین سو هم همونطور که اشک میریخت چشماشو بست و اروم لباشو حرکت داد.... جونگی:بیا برگردیم خونه....تاهیان و ته یونگ نگرانتن مین سو:نمیخوام برم خونه...میشه بمونیم؟ جونگی:ولی داری از سرما میلرزی...همه ی لباسات خیس شده مین سو:ولی میخوام پیشت باشم جونگی:باشه پس زنگ بزن به خواهرت بگو که حالت خوبه مین سو :بهش پیام میدم....وبعد به ته یونگ پیام داد:سلام..من حالم خوبه الان با جونگمینم...نگرانم نباشید جونگی:بریم تو ماشین... اونا با هم تو ماشین نشستن..... جونگی دستشو دور شونه ی مین سو حلقه کرد و سر مین سو رو روی شونش گذاشت و حرکت کردن.... جونگی:بریم هتل مین سو:چیییییییییییییییی؟ جونگی:میخوای تاصبح تو خیابونا بگردیم؟من خستم و بعد به سمت هتل رفت فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 142 تاريخ : پنجشنبه 21 اسفند 1393 ساعت: 4:04