هی جو:چه فرقی میکنه؟اون موقع که ازش باردار بودم اون منو نمیخواست..چه برسه که الان حتی نمیتونم بچه دار بشم...هر کاری هم که میکنه از روی ترحمه
هارا:راستی میخوام یه چیزی بهت بگم
هی جو:چیه بگو؟
هارا:منو و جونگ مین با هم دوست شدیم و بعد کل ماجرا رو براش بعریف کرد
هی جو:واقعا برات خوشحالم
و بعد همدیگه رو بغل کردن سوهی از پایین داد زد:بیاین دیگه...!دارین چیکار میکنین؟
هارا:پاشو بریم الان سوهی میاد میزنتمون
و بعد با هم رفتن پایین .....دو روز گذشت و روز رفتن هی جو رسید
توی فرود گاه:
هارا وسوهی هی جو رو بعل کردن و از هم خدافظی کردن
هی جو:برید دیگه منم دیگه باید سوار هواپیما بشم
سوهی:دلم برات تنگ میشه
هارا:هیون جونگ میدونه داری میری امریکا؟
سوهی:چرا بایدبهش میگفت؟
هی جو:نه بهش نگفتم...خوب من دیگه میرم. دلم براتون تنگ میشه
و بعد رفت به سمت هواپیما
توی هواپیما :باید بهش بگم؟بهش زنگ میزنم
شماره ی هیون رو گرفت:الو؟منم
هیون:چرا زنگ زدی؟گفتی نمیخوای باهام حرف بزنی .الان چی شد؟
هی جو:الانم همون حرف رو میزنم.فقط میخواستم بگم.....
-مهماندار صحبت میکنه هواپیما در حال بلند شدن از زمینه لطفا کمر بند هاتون رو ببندید و تلفن همراه خود را خاموش کنید
هیون:تو توی هواپیمایی؟کجا داری میری؟
هی جو:فقط زنگ زوم بگم دارم میرم امریکا....از این که باهات اشنا شدم.....خوشحالم اقای کیم
و بعد تماس رو قطع کردو موبایلش رو خاموش کرد و اشکاش جاری شد
کمپانی هیون:
هیون:الو..؟الو...؟هی جو؟
کیوجونگ:چی شده داداش؟
هیون:هی جو......گفت داره میره امریکا
جونگ مین:چیییییییییییی؟ولی چرا؟
هیون:نمیدونم!
یونگ سنگ:نمیخوای بری دنبالش؟
هیون:اون توی هواپیما بود
یونگی:نگفت کی برمیگرده؟
هیون:نگفت...!و بعد بدون این که قیافه ی ناراحت ازش بگیره رفت بیرون
هیونگ:کیوجونگ تو از سوهی بپرس...!
کیو:باشه الان بهش زنگ میزنم و بعد شماره ی سوهی رو گرفت:الو...؟منم عزیزم
سوهی خیلی اروم گفت:اوپا !!!من سر کلاسم باهام چیکار داری؟
کیو:واقعا؟میخوای بعدا زنگ بزنم؟
سوهی:نه بگو...!
کیو:هی جو رفته امریکا؟
سوهی:هااااا؟از کجا میدونی؟
کیو:به هیون جونگ زنگ زد
سوهی:ایششش.پس بالاخره کار خودشو کرد...!اره اوپا رفته امریکا
کیو:تو چرا بهم نگفتی میخواد بره؟
سوهی:چه فرقی میکرد؟اون گفت نمیخواد کسی بدونه مخصوصا هیون جونگ
کیو:خوب کی برمیگرده؟
سوهی:دور...خیلی دور.اوپا من باید قطع کنم.معلم داره به سمتم میاد دوست دارم...
جونگمین:چی شد؟چی گفت؟
کیو:فکر نمیکنم خیلی زود برگرده
جونگی:پس هیون....؟
کیو:مقصر خود هیونه.!نتونست نگهش داره
یونگی:منظورت چیه؟
کیو:هی جو خیلی بهش التماس کرد که پیشش بمونه و بهش یه فرصت بده ولی اون مثل همیشه با بیرحمی اونو پس زد
هیون نشست توی ماشینش و یه پیام به هیجو داد:
موفق باشی .اگه این چیزیه که میخوای من مانعت نمیشم
و بعد رفت به سمت خونش روی تخت خوابید و ملافه رو روی سرش کشید
کلاس سوهی و هارا تموم شده بود هارا:سوهی کجا بریم؟من خونه حوصلم سر میره ....هی جو هم که نیست
سوهی:یه چیزی میگم جنبه داشته باش
هارا:چیه بگو
سوهی:میای....بریم.....د..ی..س..ک..و؟
هارا:یااااااااااااا.....میزنمتا ....ولی فکر بدی هم نیست بزن بریم...
سوهی:با چی بریم؟
هارا:با ماشین هی جو...مگه سوییچش دستت نیست؟
سوهی:دستمه ولی من که رانندگی بلد نیستم .تازه گواهی نامه هم ندارم
هارا:من بلدم...گواهینامه نمیخواد که
سوهی...باشه پس بریم خونه از اونجا با ماشین هی جو میریم دیسکو
هارا:باشه بریم
اونا رفتن خونه و لباساشون رو عوض کردن و بعد سوار ماشین شدن که گوشی هارا زنگ خورد
هارا:وایسا ببینم کیه...صبر کن..!الو بفرمایید
جونگی:منم هارا
هارا:اااااا سلام چی شده؟
جونگی:الان کجایی؟
سوهی هی بهش اشاره میکرد که نگو داریم میریم دسکو
هارا:چی...؟چی داری میگی سوهی من نمیفهمم
سوهی:خاک تو سرت بی شعور
جونگی:چی شده؟کجایی تو؟
هارا:کلاسم تموم شده دارم با سوهی میرم دیسکو
جونگی:بدون من؟دلت میاد؟
هارا:مگه شماها غیر از کلوپ اختصاصیتون جای دیگه ای هم تشریف میبرید؟
جونگی:بله هم تشریف میارم هم کلی با عشقم میرقصم
هارا:ینی باهامون میای؟
جونگی:اره...فقط بگو کجاست؟
هارا:کلوپ دنس یور
جونگی:باشه الان میام
سوهی:بزنم تو سرت؟
هارا:اااااچرا خوب؟چیکار کردم؟ فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 153 تاريخ : جمعه 22 اسفند 1393 ساعت: 3:47