قسمت سیزدهم /پارت دوم:
به محض شنیدن اسم پاساژ جونگی با تمام قدرت پاشو روی گاز فشار داد
توی مغازه:
پسره به مین سو نزدیک میشد و مین سو هم به همون صورت به عقب میرفت
مین سو:خواهش....خواهش میکنم....تو رو خدا بزار برم....
-عزیزم چرا اینقدر ترسیدی؟اروم باش
مین سو:داری چیکار میکنی؟
مین سو به دیوار برخورد کرد و دیگه راهی برای فرار هم نداشت:اگه...اگه بیای جلو جیغ...جیغ میزنم
-جیغ میزنی؟میخوای منم کمکت کنم؟اینجا یه منطقه ی دور افتادست....کسی صداتو نمیشنوه...اگر هم بشنوه اهمیتی بهش نمیده
مین سو:دستمو ول کن....ولم کن عوضی
-وای چه بداخلاق.....بیا اینجا ببینم
و بعد مین سو رو با یه حرکت به خودش چسبوند و اونو در اغوش کشید
مین سو سعی میرد خودشو از دست پسره خلاص کنه ولی فاییده نداشت ...پسره داشت سعی میکرد اونو ببوسه و مین سو هم شدیدا مقاومت میکرد و سرشو تکون میداد
مین سو جیغ زد:نهههههه...نمیخوام....برو کنار...ولم کـــــــــــــــــــــــــن
-اگه خفه نشی مجبور میشم خودم زبونتو بیرون بکشم فهمیدی؟ و دوباره به کارش ادامه داد
همین موقع جونگی به اون پاساژ رسید و صدای مین سو رو از مغازه شنید
پسره که دید مین سو باهاش راه نمیاد ازش جدا شد وسیلی محکمی به اون زد که باعث شد بیوفته رو زمین و سرش به شیشه ی مغازه برخورد کرد و از هوش رفت
جونگی یه اهرم پیدا کرد و با اون قفل مغازه رو باز کرد و رفت داخل....
پسره از ترسش اون سمت مغازه ایستاده بود و تکون نمیخورد
جونگی:حرومزاده باهاش چیکار کردی؟
و بعد به طرف پسره رفت و شروع به زدنش کرد....اونقدر زدش که صورتش دیگه قابل تشخیص نبود...عده ی زیادی از افراد اونجا عکس و فیلم میگرفتن و جونگی بدون توجه به اونا مین سو رو بغل کرد و از پاساژ خارج شد
توی ماشین:
جونگی:مین سو!مین سو با تو ام چشماتو باز کن.....مین سو؟
وقتی دید بیدار نمیشه به طرف بیمارستان حرکت کرد
-چه اتفاقی افتاده؟
جونگی:خورده زمین ...فکر میکنم سرش اسیب دیده
دکتر رفت تو اتاق و چند دقیقه بعدش اومد بیرون
جونگی:حالش چطوره؟
-به هوش اومده...میتونید ببریدش فقط یه زخم سطحی بود و اصلا جای نگرانی نیست
جونگی به رفت پیش مین سو:پاشو بریم
مین سو:نمی...نمیام
جونگی:اینجا جای بحث کردن نیست.....بریم خونه حرف بزنیم
مین سو سرشو به نشونه ی منفی تکون داد
جونگی که دیگه عصبانی شده بود گفت:دارم بهت میگم پاشو بریم....تا یه بلای دیگه سرت نیومده
و بالاخره به هر زحمتی بود اونو راضی کرد که با هم برن خونه
توی راه:
مین سو:من نمیام پیش تو....میخوام برم یه هتل دیگه
جونگی:دیونه شدی؟ساکت باش
مین سو:میگم دوست ندارم پیشت باشم
جونگی:باشه ...میریم خونه حرف میزنیم...فعلا دارم رانندگی میکنم
ومین سو هم دیگه چیزی نگفت تا به خونه رسیدن
مین سو بدون هیچ حرفی پیاده شد و به سمت لابی رفت و کارت اتاق رو از پذیرش هتل گرفت و رفت سمت اسانسور
جونگی:وایسا با هم بریم و با قدم های تند خودشو به اسانسور رسوند
وقتی وارد خونه شدن:
جونگی:تو که اینجاها رو بلد نیستی چرا یه دفعه از خونه میری بیرون؟
مین سو:تو چرا اومدی دنبالم؟مگه نگفتی نمیای؟
جونگی:نمیخواستم بیام که....وقتی فهمیدم به کمک احتیاج داری نظرم عوض شد هر چی نباشه تو پیش من امانتی...
مین سو با بغض :ینی فقط بخاطر همین اومدی دنبالم؟بخاطر این که فکر میکردی امنتم؟
و بعد به سمت اتاق خواب رفت
جونگی:اوووووووف اخه این دختره چرا اینجوریه؟
و دنبالش رفت.مین سو روی تخت نشسته بود و گریه میکرد جونگی هم رفت و کنارش نشست
مین سو:میخوای بخوابی؟من میرم بیرون
جونگی:هی وایسا....چرا اینطوری میکنی؟
مین سو:من چیکار کردم؟تو اول شروع کردی
جونگی:من؟تو بودی که رفتی و با لیتوک رقصیدی
مین سو:تو هم با هارا رفتی...اگه میخواستی با اونا باشی میتونستی بهم بگی من خونه میموندم
جونگی: حالا مگه چی شده؟
مین سو:تو زدی تو صورتم!!!...
جونگی:خوب تقصیر خودت بود...با اون حرفت خیلی عصبانیم کردی....
بعد اروم گونش رو نوازش کرد
مین سو: تو بهم سیلی زدی و اون پسره هم همینطور...پس فرق تو با اون چی بود؟
جونگی:خیله خوب ببخشید....دیگه گریه نکن
مین سو:نمیخوام...میخوام گریه کنم
جونگی:فسقلی خیلی لجبازی....و بعد بغلش کرد...
مین سو:اگه دوباره اذیتم کنی میرم با لیتوک دوست میشم تا چشت درآد
جونگی:یااااااااا
مین سو:چیه؟
جونگی دستشو بین موهاش فرو برد:اااااااااااااخ دارم از دستت روانی میشم....میرم یه کم اب هویج بخورم...تو هم میخوای؟
مین سو:نداریم
جونگی:چی اب هویج؟اشکال نداره خودم درست میکنم
مین سو:اخه هویجم نداریم
جونگی:چیییییییییی؟اون همه هویجو چیکار کردی؟
مین سو:کدوم همه؟خوب خوردمشون.....پس فکر کردی این مدت که تو خونه نبودی من روزه میگرفتم؟
جونگی:چیشششششش باشه بابا ...بیا بخوابیم...البته اگه تختو نخوردی
مین سو:یاااااااا
جونگی:چته؟بیا اینجا ببینم....زود باش
و بعد مین سو رو بغل کرد شروع کرد به قلقلک دادنش
مین سو:نه...ن...تو روخدا قلقلکم نده.....
جونگی:تا تو باشی هویجای منو نخوری...باید ادب بشی
و بعد از نیم ساعت شوخی کردن سر انجام خوابشون میبره....
صبح ساعت 11 و نیم بود که موبایل جونگی زنگ میخوره
مین سو:اوپاااا.....پاشو ببین این عزرائیل کیه سر صبحی
جونگی:خودت جواب بده
مین سو گوشی رو برداشت ولی اشتباهی کلید رد تماس رو زد و بعد در نهایت ریلکسی گفت:وای قطع شد
و دوباره خوابید
جونگی:مین سووووووو
مین سو سه متر پرید هوا:چیه؟چرا داد میزنی؟
جونگی:تو تماس مدیر لی رو قطع کردی؟
مین سو:نه بابا من به مدیر لی چیکار دارم؟
جونگی:پس مدیر لی چی میگه؟
مین سو:چه میدونم بزار بخوابم
جونگی:ایشششش
مدیر لی:جونگ مین خبر دیشب شده تیتر اول روزنامه ها و شبکه های خبر...یه نگاهی به روزنامه ی امروز بنداز
جونگی:خوب توقع داشتید چیکار میکردم اقای لی؟نمیتونستم که کاری نکنم
مدیر:میدونم ولی حداقل میتونستی صورتتو بپوشونی که شناخته نشی
جونگی:من واقعا عذر میخوام....دفعه ی بعد بیشتر حواسمو جمع میکنم
مدیر:بهتره که این کارو بکنی
و بعد تماسو قطع کرد
مین سو از اتاق اومد بیرون:چی شده اوپا؟چرا اینقدر اشفته ای؟
جونگی:خبر دیشب پخش شده....مدیر لی میگفت برام دردسر میشه
مین سو سرشو پایین انداخت:ببخشید اوپا...همش تقصیر من بود...
جونگی بغلش کرد و گفت:نه عزیزم....هیچی تقصیر تو نبود....خودتو ناراحت نکن
همین موقع صدای در اومد فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 275 تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 ساعت: 5:43