دوری از عشق 3

ساخت وبلاگ
قسمت3: توی کافی شاپ: جویونگ:چی شد؟همه چی خوب پیش رفت؟ جین:اره به نظر میومد همشون منو پذیرفته باشن ....کسی چیزی نفهمید جویونگ:خوب این خیلی خوبه ولی بعدش چی؟میخوای چیکار کنی؟ جین :منظورت چیه؟من همیشه میخواستم یه ادم معروف بشم یه ستاره و الان این شانسو پیدا کردم....به هر قیمتی شده نمیزارم از دستم بره جویونگ:خوب فکراتو کردی جین:معلومه چی داری میگی؟ جویونگ:من فقط میگم.....اصلا تو میدونی اگه اون پسرا حقیقت رو بفهمن چی میشه؟ جین:تو چقدر ترسویی دختر؟اصلا نمیخوره دوست من باشی!!! جویونگ:از چهار سال پیش که برای اولین بار اومدی کره و با هم اشنا شدیم فهمیدم ادم یه دنده و کله شقی هستی....ولی حواست خیلی به هیون جونگ باشه اون پسر تیزیه جین هو:میدونم مــ..... همین لحظه موبایلش زنگ میخوره جین هو:وایسا...وایسا.. جویونگ:کیه؟ جین هو:کیو جونگه...الو سلام -سلام کجایی؟ جین :من؟پیش دوستمم.چطور مگه؟ -میخواستم بگم زود بیا خونه...مهمونی توی کلوپ نیست ...قراره خونه ی ریئس باشه...بیا تا با هم بریم جین:باشه داداش من الان میام خونه... جین هو تماس رو قطع میکنه و:جویونگ من باید برم... جویونگ:باش..راستی با طراح حرف زدی؟ جین:اون که مشکلی نیست...قبلا باهاش صحبت کردم..خوب من رفتم میخوای تا یه جایی برسونمت؟ جویونگ:نه...داداشم میاد دنبالم جین:خدافظ و بعد از کافی شاپ اومد بیرون و برگشت خونه وقتی رسید اونجا همه ی پسرا رفته بودن و فقط کیو جونگ خونه بود جین:سلام.بقیه کجان؟ کیو:اونا از همون رستوران رفتن دیسکو.توهم زود حاضر شو تا بریم پیش اونا و از اونجا با هم بریم جین:باشه..همین الان میام بعد رفت توی اتاق و حدود نیم ساعت بعدش اومد بیرون کیو:چقدر دیر؟ساعت هشته...! جین:ببخشید خوب بریم دیگه...! کیو :نمیخواد تو ماشینتو بیاری...باید با ماشین کمپانی بریم جین:باشه اشکالی نداره بیا بریم داداش اونا از خونه بیرون اومدن..راننده جلوی در منتظرشون بود و اونا هم سوار ماشین شدن و رفتن توی کلوپ: هیون با جدیت جلوشونو گرفت:تو تا الان کجا بودی؟اگه میخوای تو دابل اس فعالیت کنی باید مسئولیت شناس باشی نمیتونی اینجوری هممون رو معطل خودت کنی.واسه چی اینقدر دیر کردی؟ جین هو که دیگه اعصابش خورد شده بود دستش رو به نشونه ی سکوت جلوی هیون گرفت:کافیه دیگه...هرچی خواستی گفتی...!من اومدم تو گروهتون واسه خوانندگی نیومدم که یه زندانی باشم...من واسه کارام به کسی توضیح نمیدم جناب لیدر هیون جلو اومد و یقه ی جین هو رو گرفت جین هو با این که ترسیده بود ولی توی چشمای هیون زل زد:یقه ی لباسم چروک شد...ولش کن هیون:خیلی ادم پرویی هستی کیوجونگ جلو اومد و دست هیون رو گرفت:داداش چیکار میکنی این چه کاریه؟ یونگی:اره داداش حق با کیو جونگه هیون:مگه ندیدید چه گستاخیه؟ جین هو:یاااااااااااا و خواست بره جلو که هیونگ دستش رو گرفت و سرش و به نشونه این که نرو تکون داد جین هو بهش نگاه کرد و چیزی نگفت و یه قدم برگشت عقب جونگی:هیون جونگ!شب که رفتیم خونه صحبت میکنیم....الان بیاید بریم مدیر کانگ سه بار زنگ زده هیون :من توی ماشین منتظرم زود بیاد هیون رفت توی ماشین و پشت سر اونم بقیه رفتن وقتی رسیدن خونه ی ریئس کلی از طرفدارا و خبرنگارا اونجا منتظرشون بودن اعضا سلام کردن و بعد از چند تا عکس و امضا اونا رفتن داخل و نگهبانا هم جلوی خبر نگارا و بقیه رو گرفتن توی مهمونی ریئس یه دقیقه هم از جین هو جدا نمیشد و داشت به همه معرفیش میکرد هیون هم سر یه میز نشسته بود و مشروب میخورد یونگی کنارش نشست :داداش چرا تنها نشستی؟ هیون:خوشم نمیاد بیام پیش اون پسره...ازش خوشم نمیاد به نظرم پسر عجیبی میاد یونگی:چرا؟تو که فقط باهاش دعوا میکنی هیون:به هر حال دوس ندارم نزدیکش باشم یونگی:حالا که اون پیش ریئسه هیونگ و جونگی هم اومدن جونگی:درباره ی چی صحبت میکنید بچه ها؟ یونگی:درباره ی لی جین هو!!!داداش میگه ازش خوشش نمیاد کیو:منم اومدم چی شده؟ جونگی:اتفاقا منم زیاد ازش خوشم نمیاد.بهش مشکوکم کیو:چرا این حرفو میزنید؟شماها اصلا باهاش برخورد نداشتید..به نظر من اون ادم خوبیه هیونگ:اه بابا خیلی سخت میگیرید اون که کاری نکرده فقط چون یه کم تند خوئه نمیتونید بگید ادم بدیه بالاخره مهمونی تموم شد و پسرا برگشتن خونه.... جونگی:هی بچه ها امشب مسابقه داره بیاید ببینیم هیون :اره اره مسابقه ی فوتبال داره...روشن کنید ببینیم... هیونگ:نیمه ی اول تموم شده جین:فوتبال؟؟؟بیخیال...من خستم میرم بخوابم.... جونگی:واااااااو چجوری بیخیال فوتبال میشه؟ این دیگه چجور پسریه؟ پنج تاشون جلوی تلوزیون نشستن و مشغول تماشای فوتبال شدن نزدیک سه چهار روز بعد از وارد شدن جین هو به گروه یه کنسرت داشتن و توی اون کنسرت جین هو به عنوان رپر فعالیت کرد .... بعد از تموم شدن اجرا هیون فقط یه لبخند ملایم به جین زد و از کنارش رد شد یونگی و هیونگ هم پشت شونش زدن و هیونگ گفت:ایول پسر کارت عالی بود کیو جلو اومد و بغلش کرد جین هو که تعجب کرده بود بی حرکت ایستاد و کیو هم بعد از چند ثانیه با تعجب ازش جدا شد و چند لحظه بهش خیره موند کیو:امشب...خ...خیلی خوب بودی جین هو:ممنونم.... جونگی:خوب دیگه بیاید بریم خونه من گرسنمه هیونگ :اره موافقم .. همشون سوار ماشین شدن و برگشتن خونه و بعد از خوردن شام هر کدوم به اتاق خودشون رفتن صبح ساعت نزدیک 10 و نیم بود که کیو ازخواب بیدار شد و رفت سمت اشپزخونه داشت اب پرتقال رو از توی یخچال بیرون میاورد که صدای زنگ در رو شنید و رفت جلوی ایفون.... کیو:چی؟دوست جین هو؟این جا چیکار میکنه؟ بعد درو باز کرد و رفت استقبال جویونگ:سلام خوش اومدی...جین هو هنوز خوابه جویونگ:خوابه؟اشکال نداره باید بیدارش کنم کار واجبی باهاش دارم کیو:چی شده؟اتفاقی افتاده؟چقدر مضطربید؟ جویونگ:میشه اتاقشو بهم نشون بدید؟ فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 289 تاريخ : شنبه 8 فروردين 1394 ساعت: 5:47