یه فرصت 15 پارت 1

ساخت وبلاگ
کیو سریع در لپ تاب رو بست:داداش کی اومدی؟ هیون:همین الان!چرا عکس هی جو توی اینترنته؟ جونگی:اون الان معرف شده داداش همه جا عکسش هست یونگ سنگ: جونگ مین ساکت باش جونگی:چرا؟داداش که الان با تانیا هست مگه نه هیون؟ هیون:اره برام عجیب بود...فقط همین و بعد به سمت اتاقش رفت و بقیه هم هر کدوم رفتن به اتاق خودشون ساعت نزدیک به 10 بود که هیونگ از اتاقش پرید بیرون هیونگ:اااا راستی سریال داره یونگی و جونگ مین هم اومدن بیرون جونگی:واقعا؟چه شبکه ای؟ هیونگ: کی بی اس جونگی:خوب اینو مثل ادم میگفتی میمردی؟ و بعد ادای هیونگ رو دراورد:ااااا راستی سریال داره کیو:روشن کن تا ببینیم همگی جلوی تی وی نشستن و منتظر سریال شدن بعد از یه عالمه تبلیغ یه برنامه شروع شد هیونگ:چی؟این که سریال نیست بعد کنترل رو روی میز گذاشت و از جاش بلند شد جونگی :هم مشغول کانال عوض کردن شد تا به یه شبکه رسید کیو:وایسا وایسا! جونگی:ااااا ترسیدم...چیه؟ کیو:اون عکس هی جونیست؟ جونگی:کدوم؟ کیو:اوناهاش...پشت سر مجری یونگی:اره خودشه هیون:چیششششش مجری(بله و حالا قسمتی که همه منتظرش بودید...مهمونای امشب ما.....سون هی جو و دنیل جونز هستن...تشویقشون کنید) هی جو و دنیل جلوی دوربین اومدن و سلام کردن و بعد نشستن مجری شروع به سوال پرسیدن کرد:خوب خانم سون گفته شده که خیلی تلاش کردین هی جو:من اونقدر که تونستم تلاش کردم و به این جا رسیدم مجری:اقای جونز شما از کی ایشون رو میشناسید؟ دنی:از دوسال پیش ینی زمانی که تازه وارد نیویورک شده بود...اون با خواهرم دوست بود مجری:شما به عنوان بهترین زوج هنری انتخاب شدید چه حسی دارید؟ دنی:ما دوستای خوبی هستیم و خیلی خوب با هم کنار میایم.... هی جو:بله ما تونستیم به خوبی پنجمین موزیک ویدیو مون رو هم ضبط کنیم و این منو خوشحال میکنه مجری:خانم سون شما در حال حاضر با کسی هستید؟ هی جو لبخند سردی زدو گفت:نه!راستش من بیشتر از دوساله که با کسی نیستم مجری:واقعا؟ولی دلیلش چیه؟ هی جو:بهتره نگفته باقی بمونه .... مجری:ولی مطمعنم همه ی فن هاتون میخوان بدونن هی جو:خوب راستش گفتنش اذیتم میکنه.من قبلا به یه نفر علاقه داشتم...ولی به یه دلایلی اون منو پس زد.راستش یه اتفاقی برام افتاد که خیلی منو اذیت میکرد و همون اتفاق هم باعث شد بیام نیویورک مجری:چرا از اون به بعد با کسی نیستید؟ هی جو:نمی خواستم دوباره اون اتفاق تکرار بشه و درضمن من تحت درمان بودم....بعد از این که اومدم نیویورک تصمیم گرفتم به کسی اهمیت ندم و برای خودم زندگی کنم .چون واقعا بعد از اون ماجرا من خیلی داغون بودم و به سختی تونستم فراموشش کنم من خودمو به تمرین مشغول میکردم تا بهش فکر نکنم(اینجا گریش گرفت و دنی اروم اشکاشو پاک کرد) کیو به هیون نگاه کرد که اشک توی چشماش جمع شده کیو:داداش خاموشش کن... جونگی:اااا چرا داریم میبینیم هیونگ:یاااااا چقدر خوب اینگیلیسی حرف میزنه کیو:گفتم خاموشش کن هیون:نه کیو بزار ببینیم مجری:اقای جونز شما شاهد تمرینات ایشون بودید؟ دنی:بله...!من هروز میدیدم که خیلی سخت تمرین میکنه اون ساعت ها بدون استراحت تمرین میکرد و راستش منم ازش یاد گرفتم هی جو خندید و گفت:تو که هیچ وقت اندازه ی من تمرین نمیکردی!!! دنی:هیییی این بی انصافیه هی جو:راست میگم دیکه...اخه اون اول دنیل از من میترسید و زیاد بهم نزدیک نمیشد ولی دایانا میگفت همین که میفهمه من شروع به تمرین میکنم اونم شروع میکنه ولی وسطش خسته میشه و دیگه ادامه نمیده دنی:خوب حق داشتم ازت بترسم...راستش یه بار بهش پیشنهاد دوستی دادم....یه جوری زد توی صورتم که جاش هنوز درد میکنه هیونگ:ایول بابا.... مجری:خانم سون گفتید که یه مدت تحت درمان بودید.مشکلتون چی بود؟حل شده؟ هی جو:نمیتونم بگم چی بوده.ولی اره کاملا حل شده دنی:ما میخوایم اخر هفته بریم کره....من و دوستامون واقعا مشتاقیم کره رو ببینیم مجری:شما دوباره برمیگردید نیویورک؟ هی جو:بقیه بر میگردن ولی من نه!میخوام کره بمونم هیون از جاش بلند شد و از خونه رفت بیرون کیو:ااااا داداش کجا؟ یونگی تی وی رو خاموش کرد و رفتن دنبال هیون فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 252 تاريخ : دوشنبه 10 فروردين 1394 ساعت: 5:26