قسمت 4:
کیو:بله البته با من بیاید و بعد جویونگ رو برد تو اتاق جین هو
جویونگ:ممنونم میشه تنهامون بزارید؟
کیو:بله البته...اگه چیزی خواستید صدام کنید
کیو از اتاق اومد بیرون ورفت سمت هال
جونگی:کی بود داداش؟
کیو:دوست جین هو
جونگی:نگا تو رو خدا خودش تازه اومده دوستشم برداشته اورده...
هیونگ از اتاق اومد بیرون:سلام...درباره ی چی صحبت میکردین؟
همین لحظه صدای جین هو اومد که فریاد میزد:ینی چی که نمیدونن کجاست؟چجوری نتونستن پیداش کنن؟
یونگی و هیون از اتاقاشون اومدن بیرون
هیون:ااااااااااه کی داره اینجوری داد میزنه؟
کیو و هیونگ به سمت اتاق جین هو رفتن
جویونگ:هی اروم باش اونا پیداش میکنن
جین هو:چجوری پیداش میکنن؟اون احمقا پس واسه چی اینقدر پول میگیرن؟
کیو:چی شده جین هو؟
جین هو جوابی بهش نداد
جویونگ:دیشب خونه بوده ...ولی نصفه های شب که نگهبان یه صدایی میشنوه ومیره داخل میبینه اثری ازش نیست
یونگی:خوب چه اتفاقی افتاده؟کی گم شده؟؟؟
جویونگ اروم به یونگی گفت:خواهرش...از دیشب غیبش زده
کیو:خوب بیا بریم دنبالش منم کمکت میکنم
هیونگ :منم همینطور
جین هو:من اون بی لیاقتا رو میکشم....
کیو :خودتو عصبانی نکن...پاشو بریم دنبالش بگردیم
جین هو :ممنون داداش نمیخوام شما رو به زحمت بندازم...خودم یه کاریش میکنم
هیونگ:این چه حرفیه؟تازه تو که اینجا ها رو خوب نمیشناسی بیا با هم بریم
جین هو:باشه پس..ممنونم
هیون بدون این که چیزی بگه از اتاق اومد بیرون و به سمت اتاق خودش رفت
جونگی:بازم دردسر....
یونگی:یه کم انصاف داشته باش
هیونگ،کیو،جین هو و جویونگ از خونه اومدن بیرون
جین هو:داداش اگه میشه تو با جویونگ برو
هیونگ:باشه باهاش میرم
اونا تمام روز رو دنبال خواهر جین هو گشتن.....تا این که ...
جویونگ:الو جین هو؟منم
جین هو:چی شده؟پیداش نکردین؟
جویونگ:اره اره پیداش کردیم.....موبایلش رو جواب داد الان داریم میریم به این ادرس.......تو هم بیا
جین هو:باشه ممنونم الان میایم همونجا بمونید
کیو:چی شده؟اونا پیداش کردن؟
جین هو:اره داداش برو به این ادرس.............
کیو و جین هو به اون پارک رسیدن که تقریبا خلوت بود و افراد زیادی اونجا دیده نمیشدن
جین هو به محض دیدن اونا جلو رفت و سیلی محکمی به خواهرش زد:دختره ی نفهم میدونی چقدر نگرانت بودم؟نمیتونستی یه زنگ بزنی؟
-خواهر...خواهر من.....
جین هو:تو چی؟ها ؟تو چی؟
و بعد دوباره خواست بزنه توی صورتش که کیو دستش رو گرفت
-رها تو ادم نمیشی؟دلم میخواد الان خفت کنم
جویونگ:داری چیکار میکنی لی جین هو.؟اول بزار جریان رو برات توضیح بده
جین هو:چیو میخواد توضیح بده؟هان؟دِ زود باش بگو دیگه.....
رها که گریش گرفته بود تو چشمای جین هو زل زد و گفت:تو همیشه اینجوری هستی.... و بعد شروع به دویدن کرد
جین هو از کارش پشیمون شده بود:ر...رها صبر کن کجا میری و دنبالش دوید
بالاخره موفق شد دستشو بگیره و نگهش داره...
صبر کن دختر کجا میری؟
رها:تو چرا هیچ وقت به حرفم گوش نمیدی؟هیچ میدونی چقدر ترسیده بودم....میدونی چی بهم گذشت وقتی توی اون انباری به هوش اومدم؟خیلی بی انصافی راشان!!!!
جین هو:تو...توی انباری؟تورو دزدیده بودنت؟
رها بریده بریده گفت:من خیل ترسیدم....نمیدونستم چیکار کنم....ولی هرجوری بود تونستم فرار کنم...
جین هو اونو توی بغلش گرفت و اشکاش رو پاک کرد:دیگه گریه نکن عزیزم....بیا بریم خونه یه کم استراحت کن...
رها:چرا پیشم نبودی؟تو باید پیش من میموندی...من تنهایی چجوری زندگی کنم؟
جین هو:میمونم...پیشت میمونم عزیزم
کیو و هیونگ و جویونگ پیش اونا اومدن
هیونگ دست رها رو گرفت:الان حالتون بهتره؟
رها:چی گفتید؟
جین هو:مگه حالت بهتره؟
رها به اینگلیسی:خوبم ...ممنون
کیو:خوب دیگه بهتره بریم خونه...
جین هو:من با خواهرم میرم...ممنون که کمکم کردین بچه ها
هیونگ:نه بابا این چه حرفیه...
کیو:بهتره خواهرتو ببریم خونه...!
جین هو:چی؟میخوای منو بکشی؟لیدر هممون رو میکشه...اون منم به زور تحمل کرده اگه خواهرمو بردارم بیارم که جفتمون رو خفه میکنه
هیونگ خندش گرفته بود و گفت:نه بابا این جوریام نیست
جویونگ:خوب من دیگه میرم خونه....خیلی دیر شده...فعلا خدافظ....
-جین هو:میخوای تنهایی بری؟وایسا خودم میرسونمت
جویونگ:نه تو با رها برید خونه
جین هو:نه اول تو رو میرسونم بعد میریم خونه....
کیو:اره درسته این موقع شب نباید تنها برید خونه
جین هو رو به هیونگ و کیو کرد:داداشا واقعا ازتون ممنونم پس من دیگه میرم
کیو:مطمعنی نمیخوای بیای خونه؟
جین هو:اره داداش ممنون خوب..خدافظ...فردا توی کمپانی میبینمتون و بعد با رها و جویونگ سوار ماشین شدن و برای هیونگ و کیو بوق زدن...!
خونه ی دابل اس:
هیون:اااااااااااااخ معلوم نیست این سه تا کجا رفتن؟؟؟
یونگی:ما که گفتیم هیونگ و کیو رفتن به جین هو کمک کنن خواهرشو پیدا کنه
جونگی:ااااااه این دوتا باز مهربون بازیشون گرفته
هیونگ:کیا مهربون بازیشون گرفت؟
جونگی:اِ اِ اِ اومدید؟پس اون جین هو کجاست؟
هیونگ:رفت پیش خواهرش بمونه....
کیو:شما باز داشتید پشت سرش حرف میزدید؟
هیون:چی شد؟خواهرشو پیدا کردید؟کجا بود؟
کیو:اره پیداش کردیم...انگار چند نفر شبانه اونو دزدیده بودن.....ولی خوشبختانه اون تونسته بود از دستشون فرار کنه
هیونگ:وااااااااای جین هو به محض این که اونو دید جلوش ایستاد و محکم زد تو صورتش...دختره بیچاره خیلی خجالت کشید پیش ما
یونگی:زد تو صورتش؟چه پسر خشنیه این جین هو
هیون:مگه نمیدونستی؟
هیونگ کنار جونگی نشست :داداش دختره خیلی خوشکل بودااااا....من که خیلی ازش..........
کیو:هیونگ جون!موبایلت داره زنگ میخوره ...فکر کنم سوهی باشه....
هیونگ مثه چی از جاش پرید:سو....سوهیه؟؟؟؟بده من اون موبایل کوفتی رو
کیو که خندش گرفته بود موبایل رو داد دست هیونگ و گفت:داداش خدا نجاتت بده
هیونگ :ا...الو...سلام....
پسرا که با کنجکاوی به هیونگ نگاه میکردن و سعی میکردن جلوی خندشون رو بگیرن
هیونگ:باشه باشه!!!اومدم
بعد از جاش بلند شد و در نحایت بی میلی خواست بره بیرون که.... فن کلاب دابل اسی 2...
ما را در سایت فن کلاب دابل اسی 2 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hana hana-park بازدید : 245 تاريخ : دوشنبه 10 فروردين 1394 ساعت: 5:28